باز باران...
چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ
باز باران با ترانه , با گهرهای فراوان , می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را , دشت پرشور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین , گرم و خونین
لرزش طفلان نالان , زیر تیغ و نیزه هارا
با صدای گریه های کودکانه , واندرین صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران , قطره قطره , می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب(س) به آرامی , شود گل
باز باران ...
- ۹۲/۰۸/۲۹